از تمام راز و رمزهای عشق
جز همین سه حرف ساده میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی...
راستی
دلم که می شود
بیهوده ورق می خورنــــــــد …
تقویـــــــــم هــــای جهــــــــــان ؛
روزهــــای من …
همه یک روزند …
شنبــــه هایی که فقـــط پیشوندشــــــان عوض می شـــــود …
اگر بــہ פֿــانــہ من آمـבے براے من اے مهرباטּ چراغ
بياور
و يڪ בريچــہ ڪـہ از آטּ
بـہ ازבפــام ڪوچــہ ے פֿــوشبخت بنگرم
❤ كـــاشـــ بـــودیـــ... خـوبـــ بـهـ چـشـمـهـایـتـــ نـگـاهـ مـیـکـردم...از نـزدیـکـــ! دسـتـانـتـــ را مــیـگـرفـتـمـــ! آنـقـدر نـزدیـکـمـــ بـودیـــ کـهـ گـرمایـــ نـفـســـ هـایـتـــ را حـــســـ مـیـکـردمـــ! خــوبـــ عـطـرتـــ را بـــو مـیـکـشـیـدمـــ! مـوقـعـ بـوسـیـدنـــ از تـهـ دلـــ مـیـبـوسـیـدمـتـــ... از تـهـ دلـــ مـیـبـوسـیـدمـتـــ... از تـهـ دلـــ لـمـسـتـــ مـیـکـردمـــ! از تـهـ دلـــ نـگـاهـتـــ مـیـکـردمـــ... از تـهـ دلـــ صـدایـتـــ مـیـکـردمـــ! از تـمـامـــ لـحـظاتـــ بـا هـمـ بـودنـــ نـهـایـتـــ اسـتـفـادهـ را مـیـکـردمـــ! كـــاشـــ بـــودیـــ... ❤
❤ "هـسـتـــ " را اگـر قـدر نـدانـیـــ مـیـشـود "بـــــود" و چـه تـلـخـــ اسـتـــ هـسـتـیـــ کـه بـــــود شـود و دارمـیـــ کـه داشــتـمـــ ❤
صرف فعل دوست داشتن بسیار سخت است گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست حالش کاملا اخباری ست آینده اش هم شرطی...
آقــوی همساده : مــا رفتیم محضــر ماشینو به نام خودمــون کنیم . . . یــهو نفهمیدیم چــی شــد اون وســط از یکـی طلاق گرفـتیم !
فامیل دور : آقای مجری من با زوری که در این خر میبینم افق های روشنی در برابر خودم میبینم .
جیگر : من خر نیستتتم ! من خر نیستتتتتم من خر نیستتتتتتتتتتم فامیل دور : ببخشید جسارت کردم ،
شما عقابی ، پروانه ای ، من خرم که با تو توی این خونه موندم . . .
آقای مجری : چه کارِ خوبی انجام دادید تو این ایام ؟ فامیل دور : یه فرش ۹ متری رو خشک کردم .
قای مجری : حالا بگید چه کارایِ بدی انجام دادید تا بهتون شیرینی بدم .
فامیل دور : یه فرش ۹ متری رو با سشوار خشک کردم .
حالا یکم بخندیم
آقای مجری : من دو ساعته دارم تو رو صدا می زنم . صدامو نشنیدی ؟
پسر عمه زا : چرا شنیدم آقای مجری : پس چرا نیومدی ؟ پسر عمه زا : اهمیت ندادم
از تمام راز و رمزهای عشق
جز همین سه حرف ساده میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی...
راستی
دلم که می شود
تجـ♥ـسم كن ڪنارتــ♥ــ باشـــد شبــ♥ــــ
، قبــ♥ـل از خوابــــ♥ــــ نگاهـ♥ــش ڪنـﮯ
تــا مطمئـن شــوﮮ ڪﮧ هستـ♥ــــ كه
مـ♥ﮯ مانـ♥ــد
مــــرا دوسـت بــــــدار
بـه سـان ِ گــُـــذَر از یـک سَمـت ِ خیـــــابـان
بـه سَمتــی دیگـــــــر
♥♥♥
اوّل بـه مـن نــگاه کـُن
بعـــد بـه مـن نــگاه کـُن
بعـــد بـــــاز هـــــــم مـــــــرا نــگاه کـُن...!
گفتی که می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بیند کسی گفتم که حاشا می کنم
گفتی اگر از بخت بد ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری او را ز سر وا می کنم
گفتی که تلخیهای می گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم آنرا گوارا می کنم
گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتی اگر روزی تو را گویم که از کویم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا میکنم.
من سر ریز سکوت شمایی ام که
نه حرفی برای زدن دارید
نه دلی برای عاشق شدن
تفسیر سکوتتان کار راحتی نیست
من شکست خورده ی تفسیر سکوت شمایم...
حالا که فرقـی نمیکنـد کنـارت ایستـاده باشـم یا نه
بگـذار همه چیـز را از وسط قیچـی کنـم
تـا تـو ...درنیمـی باشـی، من ... در نیمـی دیگـر
راستـی ... بادستـی که روی شـانه ات جـا گذاشتـه ام
چـه می ـکنـی ؟
سال ها رفته وباز
تپش گرم ترین خاطره ها
می فشارد دل خاموشم را
به تو می اندیشم
و به آن ثانیه هایی که گذشت
وبه بی تابی قلبی که شکست
توبیا باران باش
وبر این تازه گل خسته ببار
توبیا آتش باش
توبیا جاری باش
توبیا باور کن
عشق هم حس غریب تپش آینه هاست
توبیا آینه باش
هيچ شباهتی به يوسف ندارم...
نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم...
فقط...
در " چاه " افتاده ام!!!
فارس،،نژاد پرست نیست (مگه کوروش نژاد پرست بود؟) رشتی بی غیرت نیست (مگه میرزا کوچک خان بی غیرت بود؟) مازندرانی کله ماهی خور نیست (مگه نیما کله ماهی خور بود؟) لر هالو نیست (مگه لطف علی خان يا آريوبرزن هالو بود؟) ترک زبان عر عر نمی کنه (مگه شهریار عر عر می کرد؟) قزوینی همجنس باز نیست (مگر علامه دهخدا همجنس باز بود؟) خراسانی بادیه نشین و بدوی نیست (مگر دکترشریعتی بادیه نشین بود؟) ايرانی به خودت بيا ببين چی و به كي میگی.... کپی نکنی ایرانی نیستی!!!
با مـــــن دعـوا کــــن
با مــــن قهــــر کــــن
حرصــــم و در بیـــار
بهونـــــه بگــــیر
اجــــازه داری اشکمــــــو
بعضـــــی وقت ها در بـــــیاری
امــــا. . .
حــــق نــــداری هیــــچوقــــت بـــری
هیــچوقـــــــت . . .
همـہ چیـزش פֿـآصــہ لبخنـבش تیپش رفـتارش اפֿــلاقـش اפــساسـاتـش בوسـت בاشتـنش؛ مـפֿـاطب نبوבہ ڪـہ פֿـآصـ باشـہ
פֿـاص بوבه ڪـہ مـפֿـاطب شـבه
عجـــــــــایب هشت گانہ اَند...
آغــــــــوشِ "تـــــــــو"
هیچ بُعـــــــدی ندارد ..
واردش کــــــــــہ شوی ،
زمــــــان بی معنــــــــا میشـود...
بی آنکـہ نفـــــس بکشی روحـــــــــــَت تآزه می شود ..
ϰ-†нêmê§ |