ﮔـﺎﻫـے ﻧـﻤﯿـﺸـﻮد ﻋــآﺷــﻖ ﻧﺒـــﻮد [!] ﺍﯾــ ـﻦ ﺭﻭﺯﻫــ ـآ … ﻓﻘــﻂ " ﺗـــــ ـ ــــﻮ " ﺭﺍ ﻣـےــﺨﻮﺍﻫــمـ …/. مـخـ ـآطـبــــِ قـشـَـنـگـــَـمـ /! بـــﮧ ﺧـﻮﺩتــــ ﻧـﮕـﯿـــــــــــﺮ [!] " مــ َــرگــــــ " رآ مےـگـــویـــَــم . . . /. : )
دلم میخواهد … چند وقــتی کرکره دلمو بکشم پاییـــن … یه پارچـــه سیـاه بزنم درش و بنـویسم: کسی نمـــــــرده فقط دلـــــــــم گرفتــــــه…
سعی نکن متفاوت باشی!!! فقط خوب باش! این روزها خوب بودن به اندازه کافی متفاوت است این روزها همه ادعا دارن طعم خیانت را چشیده اند همه ادعا دارن بدی رو به چشم دیده اند همه ادعا دارن تنهایی را کشیده اند پس کیست که دنیا را به گند کشیده است؟؟؟
بہ سلامتے اونے کہ
بعد از سال ھا عشقشو پیدا کرد
ولے وقتے دید دستاش توے دست یہ غریبست
سادہ گفت: خدایـــــــــــا شکرت کہ میخندید :(
ديگــر با عروسک هايــــم بازی نمي کنـــم ...
بزرگ شـــدم ! خود عروســـکي شــــدم ...
آنقــــدر بازي ام دادنـــد !!!
که قلـــبم با تــکه پارچــه های رنگارنگ وصله خورده اســـت …vvvvvvvvv
به وز!
تند تر.
بریز تمام زرد های خیالم را.
پاره کن آستینم را
زخم تر کن پوست ترک خورده ام را
از من فقط برگ یادی بماند
شاید مرا روزی بلند کند
بنشاند بر دفتر دلش، کنار تمامی خاطرات بی منش.
نه!
آنچنان بر سینه خاک بکش مرا تا یادم حتی در ذهن ها ترک بردارد.
خیالم سبز سبز بود روزگاری.
اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!
اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!
… چه گناه کبیره ای…!
میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،
من هم مانند همه ام
راستی روسپی!...
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است.
خدای عزیزم! مرا گفتی از رگ گردن به تو نزدیک ترم!
آخ! چه زیــبـــــا گـفـتـی...
اگر ذره ای از محبتت نباشد زندگانی بر من تمام است.
.........
خدایا بار دگر محبتت را بر من روا دار
دلم برای دوست داشتن های راستین تنگ شده
صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست
مرا"" دختر خانومـــ"" می نامند ؛ مضمونی که جذابیتش نفس گیر استــــ... دنیای دخترانه ی من نه با شمع نه با عروسک معنا پیدآ نمی کند و نه با اشک و افسون اما تمام اینها را در بر می گیرد من ... نه ضعیفم نه نا تــــوان چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زور بآزو می پسندد "اشک ریختن ضعفــ من نیست " قدرت روح من است
مَردانِگی ات را با ِشکـَستـَن دل دختری که دیوانه یـــــه توستـــ ثابتــ نکن ... مردانگی ات را .. .. .. با غروربی اندازه ات به دختریی که عاش ِِِِِِِِِِِِِِِِِق توستـــ ثابتـــ نکن مردانگی را زمانی می توانی نشان دهی که ... دختریی با تمام تنهاییــ اش به تو تکیــه کرده وبا تکیه به غُرور تو ، به قــُدرَتِ تو در این دنیای پر از نامردی قدم بر می دارد ... مرد باش رفیقـــ .........
مـــــــــرد بودن با پسر خوشگل بودن فرق داره ... مـــــــــرد بودن با پول پُز دادن فرق داره مـــــــــرد بودن با الکی خالی بستن و دروغ گفتن فرق داره ... مــــــــرد بودن یعنی : ... وقتی قول دادی حرفت دو تا نشه بسلامتی چشــــم هایــــی که همه بهش چشـــم میــــدوزن امــٌـــا به هر کــــــسی دوخته نـــمی شه ...!!!
چگونه دست دلــــــم را بگیرم ودر کنار دلتنگیهایم قدم بزنم دراین خیابان که پر از چراغ وچشمک ماشین هاست نه آقایان: مسیر من با شما یکی نیست !! از سرعت خود نکاهید !!! من آداب دلبــــــــــــــــــ ـــ ـــری را نمیدانم ....
تو مرا نادیده بگیر ...
و من ...
بدنم روز به روز کبود تر می شود ...
از بس ...
خودم را میزنم ...
به نفهمی ...
مــَن عـاشقت هــَستـَم …
و تـا انتــَهاے ایـن دنیـاے پـُـر از تـُهـے
هـیچ کـارے بـه جـُـز دوسـت داشـتـَنـَت نـَـدارم
هـیچ دلـیلے بــَرای تـَنـها گـُذاشـتـَنت نــَدارم
هـیچ بــَهانه اے بــَراے از یـاد بـُردنــَت حـَتـے بــَراے لـَحـظه اے نــَدارم…
ϰ-†нêmê§ |